گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
کتاب المطاعم و المشارب



اشاره
این کتاب در بیان حلال و حرام مطعومات و مشروباتست و او سه قسم است:
(قسم اول) متعلق است به آن که اصل در چیزهائی که مشتملند بر منفعت و خالیند از مضرت اباحه است
اشاره
و در او سه آیتست :
سورة البقرة آیه 29
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة البقرة هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً. یعنی خداي تعالی آن چنان خدائیست که آفریده
است از براي شما آن چه در زمین است بتمام. کلمه (ما) دالست بر عموم. و قول او (جمیعا) حال مؤکده است از ما که مفعول
(خلق) است. و مقصود از این آیت وضع منت است بر بندهها به آن که جمیع آن چه در زمین است مخلوق است از براي انتفاع
و شک نیست که این معنی مقتضی آنست که جمیع آن چه در زمین است حلال و .«1» ایشان تا شکر او را کما ینبغی به جاي آورند
پس آیت مذکوره دال باشد بر اباحت و حلیت جمیع اشیاء که در زمین .«2» مباح باشد بر ایشان و الا منت نهادن بر آن صحیح نباشد
1) و با توجه باین معنی به خداوند __________________________________________________)
کافر نباشند و به عبارت اخري آیه کریمه صریحست در این که خداي تعالی جمیع آن چه در روي زمینست براي زندگانی و نفع
( بشر آفریده که نوع بشر براي اصلاح امور دنیوي و اخروي از آفریدههاي روي زمین با استدلال بوجود آفریدهگار منتفع باشند ( 2
صحت استدلال از آیه کریمه به اباحه و حلیت جمیع اشیاء محل بحث است زیرا که انتفاعی که مستفاد میشود از (لکم) غایت و
غرض از خلقت مقرر گردیده است مختص به اباحه و حلیت نیست به جهت این که در قسمتی از محرمات و مکروهات انتفاع هم
ممکن است بطریق مشروع و آیه شریفه در مقام اثبات حکم نیست بلکه در مقام استدلال اثبات ذات خودش بوده که خداوند تمامی
آن چه در روي زمینست از روي مصلحت و از روي غرض خلق فرموده است و بدیهی است که نحوه انتفاع مختلف است مختص به
«1» اباحه اکل و معامله نیست تا این که از آیه به اباحه جمیع اشیاء استدلال بشود. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 521 است
إلا ما اخرجه الدلیل.
سورة البقرة آیه 168
صفحه 248 از 346
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة البقرة ایضا یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً. یعنی اي گروه مردم بخورید از آن چه در
اسم جمع است بمعنی آدمیان از ایناس بمعنی ابصار یا از انس بمعنی موانست و در اصل اناس است «2» زمین است حلال پاك. ناس
همزه را حذف کردهاند و لام تعریف را عوض ازو گردانیدهاند چنانکه و اللَّه گفتهاند لیکن لاه مستعمل نشود در سعت کلام و ناس
مستعمل شود. و کلمه من در (مما) بمعنی تبعیض است و حلالا حال مؤکده است از (مِمَّا فِی الْأَرْضِ) که مفعول به واسطه کلوا است
و طیبا صفت اوست. و احتمال دارد که (حَلالًا) مفعول کلوا باشد و (مِمَّا فِی الْأَرْضِ) حال ازو مقدم برو. و احتمال دارد که صفت
مفعول مطلق باشد یعنی (اکلا حلالا) و بر هر تقدیر ظاهر آنست که مراد از طیب پاك باشد یا لذیذ نه حلال و الا تأکید باشد و
تأسیس بهتر است از تأکید. و مؤید معنی ثانیست آن که بعضی گفتهاند که آیت مذکوره نازل شد در
1) بلکه آیه شریفه دلالت میکند __________________________________________________)
که کلیه آن چه در روي زمین از روي غرض و مصلحت کامله براي نفع جامعه بشري خلق شده است به طوري که آنهایی که
محکوم به حرمت و یا کراهت است آنها هم به نفع بشر خلق و محکوم شدهاند بیکی از احکام خمسه. ( 2) فی اقرب الموارد ج 2
ص 1358 فی مادة نوس (الناس) یکون من الانس و من الجن لکن غلب استعماله فی الانس و هو جمع انس اصله اناس جمع عزیز
ادخل علیه ال و قیل الناس اسم وضع للجمع کالرهط و القوم واحده انسان من غیر لفظه و یصغر الناس علی نویس آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 522 شأن جماعتی که حرام گردانیده بودند بر خود طعامهاي لذیذ را و جامههاي نفیس را. و ظاهر آنست که
مراد از صیغه امر که کلوا اباحه اکل و سایر انتفاعات است و تخصیص اکل بذکر از جهت آنست که او اهم انتفاعاتست. پس آیت
جمیع آن چه در زمین است الا ما اخرجه الدلیل. «1» مذکوره دلالت کند بر اباحه
سورة البقرة آیه 172
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة البقرة ایضا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ. یعنی
اي گروه مؤمنان بخورید از پاکهاي آن چه روزي دادهایم شما را و شکر کنید مر خداي تعالی را اگر باشید که او را میپرستیده
باشید. ظاهر آنست که مراد از طیب اینجا نیز پاك باشد یا لذیذ نه حلال زیرا که حلال بودن معتبره است در رزق نزد ما. و اضافه
(طیبات) بما رزقناکم اضافه جزء است بکل یا اضافه بیانی و مفعول ثانی رزقنا مقدر است و آن ضمیري است راجع بما یعنی
(رزقناکموه). و ظاهر آنست که مراد از قول او (وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ) امر به شکر است بر (طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ) یعنی (و اشکروا للّه علیها) و
امر به شکر بمعنی واجبست و امر به اکل بمعنی اباحه. و در لفظ اللَّه التفاتست از تکلم به غیبت و تقدیم مفعول (تعبدون) که ضمیر
1) بناء بر آن که من در کلمه مما فی __________________________________________________)
الارض تبعیضیه است دلالت بر اباحه جمیع آن چه در روي زمین است نمیکند بلکه به اباحه بعض از آنها میکند مگر این که من
بمعنی بیان باشد آن وقت استدلال صحیح خواهد شد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 523 منفصل است راجع باللَّه از جهت
افاده تخصیص است یا مجرد اهتمام یا رعایت فواصل آیات. و بر هر تقدیر قول او (وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ) جزاء یا دال بر جزاء است علی
اختلاف القولین مقدم بر شرط قول او (إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ) است و معنی جزائیت و ترتب ظاهر است. و این آیت دلالت میکند بر
نه بر اباحه جمیع آنها. «1» اباحه بعضی از آن چه در زمین است
قسم دوم متعلق است ببیان تحریم بعض چیزها بخصوص
اشاره
صفحه 249 از 346
و در او نیز سه آیتست:
سورة المائدة آیه 3
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة المائدة حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَۀُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ
الْمُتَرَدِّیَۀُ وَ النَّطِیحَ ۀُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ. یعنی حرام گردانیده شده
است بر شما حیوان مردار شده و خون و گوشت خوك و آن چه آواز بلند کرده شده است از براي غیر نام خداي تعالی به سبب
کشتن او و حیواناتی که گلو فشرده شده مرده باشند و حیواناتی که به چیزي زده باشند و مرده باشند و حیواناتی که از بلندي افتاده
باشند و مرده باشند و حیواناتی که__________________________________________________
1) به قرینه اضافه من طیبات بقول او (ما رَزَقْناکُمْ). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 524 شاخ زده شده باشند و مرده باشند و )
حیواناتی که خورده باشند بعضی از ایشان را حیوانات درنده مگر آن چه ذبح کرده باشید او را بطریق شرع. و حیواناتی که کشته
شده باشند و تکه کرده شده باشند گوشت آنها بر بالاي بتها و آن که طلب قسمت گوشت شتر قمار کنید به سبب تیرهاي قمار آن
چه مذکور شد تحریم او از ارتکاب امور مذکوره بیرون رفتن است از طاعت خداي تعالی. بدان که تفسیر اول این آیت و تحقیق
آن در کتاب صلاة مذکور شد. و تحقیق باقی آیت آنست که مراد از منخنقه حیواناتیست که مرده باشند به سبب گلو فشردن کس
یا به سبب گلو فشرده شدن به سبب عارضی از انخناق بمعنی گلو فشرده شدن. و مراد از (موقوذه) حیواناتیست که مرده باشند به
سبب زدن کسی ایشان را به چوب یا سنگ یا چیز دیگر از وقذ بمعنی محکم زدن تا آن که نزدیک به مردن رسد. و مراد از
(متردیۀ) حیواناتیست که در چاهی افتاده مرده باشند یا از بلندي افتاده باشند از تردي بمعنی از بلندي به زیر افتادن یا در چاه افتادن.
و مراد از (نطیحۀ) حیواناتیست که کشته باشند ایشان را حیوانات دیگر بشاخ یا لگد یا مانند آن از نطح بمعنی شاخ زدن و نطیحۀ
فعلیۀ است بمعنی مفعول و تا از براي نقل است نه تأنیث زیرا که در فعیل بمعنی مفعول تذکیر و تأنیث مساویست. و مراد از (ما أَکَلَ
السَّبُعُ) حیواناتیست که خورده باشد بعضی از ایشان را حیوانات درنده. و قول او (إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ) استثناء متصل است از (ما أَکَلَ السَّبُعُ)
یا استثناء متصل یا منقطع است از شش آخر از محرمات مذکوره. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 525 و بر هر تقدیر مراد از
تذکیه دریافتن ذکات شرعیست و ذکات شرعی در غیر شتر بریدن چهار عضو است به آهن یا آن چه به منزله اوست در بریدن
بشرط اسلام و تسمیه و استقبال قبله و آن اعضاي مرئی است یعنی مجراي طعام و حلقوم است یعنی مجراي نفس و ودجان یعنی دو
رگ که احاطه کردهاند حلقوم را و این ذکات را ذبح گویند. و در شتر فرو بردن آهن است یا آن چه به منزله او باشد در گودالی
که در موضع قلاده میباشد نزدیک به سینه و این را نحر گویند. و حد دریافتن ذکات شرعی آنست که هنوز دم او یا پاي او
حرکت میکرده باشد و جسم او حس داشته باشد چنانکه مرویست از امام باقر و امام صادق علیهما السلام. و بعضی گفتهاند آنست
که ممکن باشد بحسب عادت که یک روز یا بیشتر زنده بماند. و مراد از (ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ) حیواناتیست که کشته شده باشند و
.«1» گوشت ایشان تکه کرده باشد بر بالاي بتها که در حوالی کعبه نهاده بودند
1) براي تعظیم به سنگها ذبح شده __________________________________________________)
باشد چنانچه در بعضی از محلها معمول شده است که در او چاق و درخت و سنگ و پیرهاي باستانی ذبح میشود حکم ذبح جلو
سنگها را داشته و حرام میباشد منقولست که سحیم ریاحی و غالب بهم تفاخر کرده شترها قربانی کردند از ده شتر شروع به دویست
شتر رسیدند بعد سحیم یک دفعه سیصد شتر نحر کرد غالب عاجز ماند و سحیم بر غالب غلبه کرد اعراب براي گرفتن گوشت به
محل رفتند حضرت علی علیه السّلام از این مطلب مطلع شده حکم داد از آن گوشتها که در مقام تفاخر نحر شده نخورند زیرا که
گوشت آنها حرام است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 526 چنانکه عادت مشرکان مکه بوده که حیوانات میکشتهاند و
صفحه 250 از 346
و کلمه علی بمعنی تعلیل است یا بمعنی «1» گوشت آنها را بر بالاي آن بتها پهن میکردند جهت تعظیم ایشان و تقرب به ایشان
استعلاء بتقدیر مشروحا علی النصب از شرح بمعنی گوشت تکه کردن. و مراد از استقسام باز لام طلب قسمت شتریست که به آن
و تحقیق نصب و از لام نیز گذشت. و اسم اشارت در (ذلکم) «2» قمار میکردهاند به سبب تیرهاي قمار چنانکه سابقا مذکور شد
اشارتست به استقسام مذکور یا به ارتکاب اشیاء
1) منقولست که در زمان جاهلیت __________________________________________________)
در مکه معظمه اطراف کعبه چندین سنگ بزرگ نصب شده بود غیر از بتها به آنها نیز عبادت میکردند قربانیها نیز جلو آن
سنگها ذبح و گوشت آنها را تکه تکه کرده و روي سنگها میریختند تا مردم ببرند این عمل را نزد خود تقرب به خدا حساب
میکردند خداوند تعالی گوشت آن حیوان را حرام فرمود. ( 2) منقولست که در مکه جماعت قریش سه تیر چوبی براي فال گیري
داشتند به آن چوبها از لام و قداح میگفتند روي یکی نوشته شده بود (امر کرده مرا رب من) و روي دیگري نوشته شده بود (نهی
کرده مرا رب من) و سومی نوشته نداشت، وقتی که مردم قصد کاري داشتند نزد بت بزرگ (هبل) آمده و صد درهم به متصدي
ازلام میدادند و آن شخص براي آنها فال میگرفت آن وقت آنها موافق نوشته روي چوبها اقدام میکردند. خداوند تعالی فال
گیري را حرام فرمود و معنی آیه این است: فال زدن به ازلام (تیرها) براي فهم قسمت بحکم خدا به شما حرام شد. [.....] آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 527 مذکوره که حکم به تحریم آنها کرده شده. و لفظ کم حرف خطابست. و فسق بمعنی خروج
است از طاعت خداي تعالی و ظاهر آنست که تنوین فسق از براي تعظیم باشد یا مبالغه شود در تحریم امور مذکوره. و مخفی نیست
الا ما اخرجه الدلیل مثل خونی که مانده باشد در گوشت بعد از «1» که آیت مذکوره دالست بر تحریم اشیاء مذکوره بخصوص
ذکات شرعی و سپرز بقول بعضی که مستثنی اندازدم و ماهی و ملخ که مستثنی انداز میته بحدیث نبوي صلی اللَّه علیه و آله و سلّم
که احل لکم میتتان یعنی ماهی و ملخ و ذکر حیوانات مذکوره بعد از میته تخصیص است بعد از تعمیم از جهت اهتمام بشأن آنها بنا
بر آن که خوردن آنها عادت بود در جاهلیت. چنانکه قمار باز لام و ریختن خون در رودهها بریان کردن آن و خوردن آن
1) محرمات مذکوره در آیه شریفه __________________________________________________)
بشرح زیر میباشد: 1- میته حیوان حلال گوشت 2- خون حیوانی که در موقع ذبح ریخته میشود 3- گوشت خوك 4- گوشت
حیوانی که بغیر از نام خدا کشته شود 5- حیوان خفه شده 6- حیوانی که بضرب سنگ یا چوب کشته شده باشد 7- حیوانی که از
جاي بلندي افتاده و یا به چاه بیافتد و بمیرد 8- حیوانی که بشاخ حیوان دیگر بمیرد 9- باقی مانده حیوانی که به وسیله درنده دیگر
خورده شود مگر این که زنده درك شود و طبق موازین شرع اسلامی ذبح شود و دست و پا زند 10 - حیوانی که براي تعظیم به
سنگها و تظاهر آن ذبح شود 11 - فالگیري حرام بوده فسق میباشد و نباید به وفق آن اقدام به کاري باشد. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 528 که آن را علهز (بفتح الفاء و سکون اللام) میگفتند عادت جاهلیت بود.
سوره انعام آیه 145
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة الانعام قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَۀً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ
خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ. بگو اي محمد که نمییابم در آن چه وحی کرده شده است بسوي من حرام گردانیده شده
را بر خورنده که بخورد او را مگر آن که باشد آن حرام گردانیده شده حیوان مردار شده یا خون ریخته شده یا گوشت خوك از
جهت آن که خوك نجس العین است یا حیوان کشته شده بخلاف حکم خداي تعالی که آواز بلند کرده شده باشد از براي غیر نام
خداي تعالی به سبب کشتن او. بدان که قول او (إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَۀً) تا آخر استثناءست از قول او (محرما) بتقدیر (الا اذا ان یکون)
بمعنی ریختن است. و مراد از (دم مسفوح) خون جهنده است «1» یعنی مگر چیزي که متصف باشد به میتۀ بودن. و سفح در لغت
صفحه 251 از 346
که از عروق بیرون آید بخلاف__________________________________________________ «2»
1) (سفح) الدم سفحا: سفکه و اراقه و- الدمع سفحا و سفوحا: ارسله و- الدمع سفحا و سفوحا و سفحانا انصب لازم و متعد فهو )
سافح ج سوافح کفارس و فوارس او یقال سافح باعتبار اللزوم و مسفوح باعتبار التعدي. ( 2) دم مسفوح در لغت بمعنی خون ریخته
شده است. اعتبار جهندگی در حرمت آن محتاج به دلیلیست خیلی محکم چنانچه در اوایل تعلیقه بیان گردید و در فقه هم مشروحا
اثبات کردهایم که دلیل معتبري قائم نشده است به اعتبار جهندهگی در حرمت خون و حرمت میته حیوانی نه در ماده سفح و نه در
زبان شرع و مجرد فتوي علماء دلیل بر اعتبار آن نمیباشد و مخفی نماند که قید مسفوح براي اخراج خون حیوانهائیست که خون
ریخته شده در موقع ذبح ندارند مانند عقرب و مگس نه براي اخراج خون طحال است چنانچه بعضی گمان کردند. آیات الأحکام
و ملخ و مثل آن. و قول او (فَإِنَّهُ رِجْسٌ) جمله معترضه است از براي بیان نجاست عینیه «1» (الجرجانی)، ج 2، ص: 529 خون ماهی
مطلقا خواه زنده و خواه مرده. و فسق مصدریست بمعنی بیرون رفتن از طاعت خداي تعالی و اینجا مراد ازو حیوانیست که «2» خوك
ذبح او مشتمل باشد بر فسق به سبب آن که به نام غیر خداي تعالی واقع شود و تعبیر از او به فسق از جهت مبالغه است در اشتمال او
بر فسق. و قول او (فِسْقاً) معطوفست بر میته و (أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ) به صفت اوست. و حصر اکل حرام در اکل اشیاء مذکوره با آن که اکل
بسیاري از چیزهاي دیگر نیز حرام است. مثل خاك و سایر نجاسات و غیر آن بنا بر آنست که مراد حصر اکل حرامیست که پیش از
این آیت وحی به تحریم آن نازل شده باشد چنانکه قول او (أوحی) که فعل ماضیست دالست بر آن.
1) میته ماهی (طافی) و مار و تمساح __________________________________________________)
محکوم به نجاست است به جهت بودن خون جاري در آنها و گذشت که دلیلی به اعتبار جهندگی در حرمت و نجاست خون و میته
قائم نشده است چنانچه تفصیلا در رساله مناهج السویه بیان نمودهایم. و اما ملخ و اشتباه آن خون و میته آنها پاك است به جهت
نبودن خون جاري در آنها و مدار در حرمت و نجاست خون و میته وجود خون جاري است نه وجود جهندگی خون از عروق
حیوان. ( 2) ظاهر سیاق آیه اینست که جمله (فَإِنَّهُ رِجْسٌ) از براي علت حرمت گوشت خوك ذکر گردیده است چون که آیه شریفه
در مقام بیان محرمات از جهت اکل است نه در مقام تعداد نجاسات ولی از تعلیل حرمت گوشت خوك به این که آن رجس است
نجاستش هم معلوم میشود. چون که رجس بمعنی قذر و نجاست است چنانچه در اوایل تعلیقه بیان گردید. ج 1 ص 85 آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 530 و دور نیست که تحریم اکل چیزهاي دیگر بعد از این آیت نازل شده باشد. و ذکر (لَحْمَ خِنزِیرٍ
و فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ) بمعنی که مذکور شد بعد از ذکر میته تخصیصی است بعد از تعمیم چنانکه در آیت سابق معلوم شد. و
بر تحریم اشیاء مذکوره و بر عدم تحریم گوشت اسب و استر و خر و چیزهاي «1» پوشیده نیست که آیت مذکوره دلالت میکند
دیگر (الا ما اخرجه الدلیل) و دلیلی که بعضی مخالفان بر تحریم گوشت اسب و استر و خر اقامت کردهاند تمام نیست.
سورة البقرة آیه 219
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة البقرة یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما. یعنی
میپرسند از تو اي محمد از حکم شراب و قمار بگو در ایشان گناه
1) خلاصه آن چه از آیه شریفه __________________________________________________)
مستفاد میگردد بشرح زیر است: 1- این که حرمت و حلیت کلیه طعام موقوف به نبوت تشریع الهی و وحی است چنانچه میفرماید
قُلْ لا أَجِ دُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً الخ. 2- این که گوشت حیوانی که خودش بمیرد و یا این که با شرایط ذبح شرعی کشته نشود
حرامست و آن را میته میگویند هر چند به ضربه دیگري مرده باشد. 3- این که خون حیوانی که در موقع ذبح ریخته میشود
حرامست. 4- این که گوشت خوك حرامست (که در حقیقت خوك حیوان خبیث و نجس است). 5- این که گوشت حیوانی که
صفحه 252 از 346
به نام غیر خدا ذبح شود حرامست. 6- این که مقتضاي قوله تعالی قُلْ لا أَجِ دُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً الخ انحصار محرمات است
بدین مذکورات در آیه شریفه پس مادامی که دلیل از کتاب و سنت ثابته قائم نشده است به حرمت حیوانی از غیر اینها محکوم به
حلیت است مانند گوشت اسب و استر و خر و اما اخباري که در این موضوع وارد شده بیان کراهت میکند. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 531 بزرگست و فایدههاست از براي مردم و گناه ایشان بزرگتر است از فایده ایشان. سبب نزول این آیت و
مطلق مسکر است یعنی چیزي که در اصل روان «1» آیات دیگر که در شأن خمر نازل شده است سابقا مذکور شد. و مراد از خمر
باشد و به پوشاند عقل را از خمره بمعنی ستره یعنی پوشانید او را زیرا که پوشانیده عقل است هم چنان که مسکر و مسکر نیز خوانند
او را از سکر بمعنی بستن جوي یا از سکور بمعنی ایستادن باد زیرا که راه عقل را میبندد از ادراك معقولات و عقل را ساکن
میگرداند از حرکات فکریه و تعقلات و از این جهت حرام شده است در جمیع ادیان. و مراد از میسر مطلق قمار است مثل نرد و
شطرنج و غیر آن. و قول او (فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ) اشارتست به آن که شرب خمر و قمار باختن هر دو از کبایرند. و مراد از منافع ایشان
فواید دنیویست که ازیشان حاصل شود مثل لذت و شهوت در خمر و مال و منال در قمار و صحبت و مصادقت در هر دو. و معلوم
است نزد عقل سلیم و طبع مستقیم که این فواید دینیه دنیویه مقاومت نمیکند به گناه بزرگ اخروي ایشان و از این جهت گفت (وَ
إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما (__________________________________________________). 1) (الخمر)
ما اسکر من عصیر العنب (اقرب الموارد ج 1 ص 301 ). اسم لکل مسکر خامر العقل: غطاه (المصباح). آیات الأحکام (الجرجانی)،
و مؤید اینست احادیث نبویه و .«1» ج 2، ص: 532 پس این آیت مذکوره دلالت میکند بر تحریم جمیع مسکرات و انواع قمار
روایات اهل بیت علیهم السلام مثل آن که روایت کردهاند از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود: (کل مسکر حرام و لعن
الخمر و عاصرها و معتصرها و بائعها و مشتریها و ساقیها و آکل ثمنها و حاملها و المحمول الیه و شاربها).
1) آیه شریفه به حرمت خمر و قمار __________________________________________________)
به چند وجه دلالت میکند: 1- این که شراب و قمار موجب اثم و گناه است و شخص مکلف مأمور به اجتناب از جمیع گناهان
است. 2- این که اشتمال به منافع جزئی باعث اباحه خمر و قمار نمیشود به جهت وجود گناهی که اجتناب از آن لازمست. 3- اثم
و گناه شراب و قمار از گناهان کبایر محسوبست چنانچه میفرماید (قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ). 4- اثم و مفسده خمر و قمار بزرگتر از نفع
آنهاست به سبب زوال نفع و بقاء اثم و وزر آنها چون که مراد از نفع خمر و قمار همانا عبارتست از آن چیزي که در مقابل خمر و
آلت قمار در مورد معامله و داد و ستد و از باختن در بازي قمار اخذ مینمایند. و از لذاتی که در شرب استفاده مینمایند. و از
طربی و استلذاذي که به جمعی روي دهد پس از مباشرت به شرب. و از تقویت طبیعت و غیر اینها. و همه اینها در قبال مضرت
آخرتی شرب خمر و قمار- بازي به منزله صفر است. بلکه در قبال مفاسدي که پس از شرب و باختن و باخیدن مترتب میشود به
منزله عدم است. و از اینست که خداوند فرمود (وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 533 یعنی هر چه
مست کننده است حرام است و به درستی که ملعونست شراب و افشرنده او و صاف کننده او و فروشنده او و خرنده او و خواراننده
او و خورنده قیمت او و بردارنده او و کسی که جهت او بردارند و خورنده او. و مثل آن که روایت کردهاند از آن حضرت که
فرمود (اللاعب بالنرد کمن یغمس یده فی لحم الخنزیر و دمه) یعنی کسی که بازي میکند به نرد مثل کسی است فرو برده دست
خود را در گوشت خوك و خون او. و مثل آن که مرویست از امام صادق علیه السّلام که فرمود (اللعب بالشطرنج شرك و السلام
علی اللاهی معصیۀ) یعنی بازي کردن به شطرنج کفر است و سلام کردن بر کسی که لهو و لعب میکند مطلقا نافرمانی و گناه
است.
قسم سوم متعلق است ببیان بعض مباحات
صفحه 253 از 346
اشاره
و در او نه آیتست:
سورة المائدة آیه 4
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة المائدة یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ
مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ. یعنی میپرسند مسلمانان از تو اي
محمد که چه چیز حلال گردانیده شده است از براي ایشان بگو حلال گردانیده شده است از براي شما چیزهاي پاك که تحریم
آنها واقع نشده باشد در شرع و شکاري آن چه آموزانیدهاید او را بطریق شکار کردن از جمله حیوانات شکار کننده در حالتی که
ادب کننده بودهاید آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 534 آن را میآموزانید آن حیوانات را طریق شکار کردن از آن چه
آموزاینده است شما را خداي تعالی پس بخورید از آن چه نگاه داشتهاند آن حیوانات براي شما از آن چه شکار کردهاند و یاد کنید
نام خداي تعالی را بر سر فرستادن آن حیوانات از براي شکار و پرهیز کنید از عقوبت خداي تعالی به درستی که خداي تعالی زود
حسابست عملهاي شما را و جزاي آنها را. بعضی مفسران گفتهاند که چون آیت سابق در تحریم مرداریها مثل میته و خون و گوشت
خوك و غیر آن نازل شد. بعضی مسلمانان پرسیدند از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که چه چیز حلال گردانیده شده است
بر ما پس این آیت نازل شد. و قول او (ما ذا) مبتداست و (أُحِلَّ لَهُمْ) خبر او یا مبتداست (ذا) بمعنی (الذي) خبر او یا بر عکس. و بر
هر تقدیر کلمه (ما) استفهامیست و مقصود از او بیان کیفیت سؤال است پس میتواند بود که مقول قول مقدر باشد یعنی قائلین واو
حال باشد از فاعل (یَسْئَلُونَکَ) یعنی در حالتی که گویندهاند آن قول را میتواند بود که مضاف الیه سؤال مقدر باشد یعنی سؤال (ما
ذا أُحِلَّ لَهُمْ) واو مفعول مطلق باشد از یسألونک یعنی سؤال میکند سؤال کردن برین وجه. و قول او (لهم) بر سبیل مشاکله است به
مناسبت (یسألونک) در غیبت و الا ظاهر آن بود که گفتی (ما ذا احل لنا) چنانکه گویند (اقسم زید لیفعلن کذا) یعنی سوگند
خوردند که هر آینه بکند چنین یا آن که ظاهر آنست که گویند (لأفعلن) به صیغه متکلم. و مراد از (طیبات) چیزهاي پاکست
چنانکه متبادر است لیکن مخصص آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 535 است ببعض پاکها بنا بر روایات صحیحه نبویه و امامیه
علیهم السلام. و ظاهر آنست که کلمه ما در (ما عَلَّمْتُمْ) موصوله است و قول او (وَ ما عَلَّمْتُمْ) بحذف مضاف عطف است بر طیبات
یعنی (و صید ما علمتم) چنانکه تفسیر کرده شد. و فاء در قول او (فَکُلُوا) از براي سببیت است یا از براي تفسیر یا از براي تفریع. و
احتمال دارد که کلمه (ما) شرطیه باشد و قول او (فَکُلُوا) جزاي او و جمله شرطیه معطوف باشد بر جمله حملیه سابقه و بر هر تقدیر
کلمه (من) در قول او (مِنَ الْجَوارِحِ) بمعنی تبعیض است یا تبیین. و جوارح جمع جارح است مثل کواهل که جمع کاهل است و
مراد از جوارح نزد اصحاب ما سگان شکار کننده است بنا بر روایات ائمه هدي (ع). مثل آن که مرویست از امام صادق علیه السلام
(لا تأکل الا ما ذکیت الا الکلاب) یعنی مخور از شکاریها مگر آن چه تذکیه کنی او را مگر شکارهاي سگهاي آموخته را که صید
آنها حلال است و احتیاج به تذکیه ندارد. و نیز فرمود که (اذا ارسلت الکلب المعلم فاذکر اسم اللَّه علیه فهو ذکاته) یعنی هر گاه
بفرستی سگ آموخته را از پی شکاري پس یاد کن نام خداي تعالی را بر سر آن فرستادن از جهۀ آن که فرستادن او به نام خداي
تعالی ذکات شرعی آن شکاریست. و قول او (مُکَلِّبِینَ) نیز مؤید تخصیص جوارح است به سگان زیرا که تکلیب مأخوذ است از
کلب بمعنی تعلیم دادن سگ یا سگ داري کردن. و اینجا مراد معنی ثانیست و او حال است از فاعل (عَلَّمْتُمْ) یعنی در حالتی که
ماهر باشید در علم سگ داري. و دور نیست که بمعنی تأدیب باشد بر سبیل مجاز. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 536 و
میتواند بود که مراد از جوارح مطلق حیوانات شکار کننده باشد. و قول او (مُکَلِّبِینَ) اشارتست بتقیید آن حیوانات به کلاب از
صفحه 254 از 346
تکلیب بمعنی تعلیم سگ یا تأدیب او با مهارت در فن سگ داري. و بهر تقدیر لفظ جوارح اشارتست به آن که شرطست در حلیت
صید سگ شکاري آن که مجروح گردانیده باشد او را. و قول (تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ) حال بعد از حالست از فاعل (عَلَّمْتُمْ) یا
حال است از فاعل (مُکَلِّبِینَ) یا استینافست و بهر تقدیر اشارتست به آن که تعلیم سگان شکاري وقتی معتبر است که موافق حکم
الهی باشد چنانکه در شرع مقرر است بنا بر روایات معتبره از ائمه هدي علیهم السلام که تعلیم سگ شکاري برین وجه باید که هر
گاه تیز کنند او را بر شکاري روان شود بسوي او و چون منع کنند او را از رفتن یا گرفتن بازایستند و عادت نکند خوردن شکار را.
و قول او (فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ) اشارتست به آن که حلال نیست خوردن آن چه سگ خورده باشد و خائیده باشد بلکه آن چه
گذاشته باشد حلال است و بس. و من تبعیضی در قول (او مِمَّا أَمْسَکْنَ) اشارتست به آن که همه آن چه گذاشته باشد حلال نیست
بلکه بعض آن حلال است و آن حیوان وحشی مأکول اللحم است و از مأکول اللحم نیز بعض چیزها حلال نیست مثل خون و غدد و
سپرز و قضیب و خصیتین و فرج و غیر آن چنانکه در شرع مقرر است. کلمه علی در قول او (علیکم) بمعنی تعلیل است یا متعلق
است به اقبال مقدر یا مضمن و ضمیر علیه راجع است (بما أمسکن) یا بما علمتم یعنی یاد کنید نام خداي تعالی را بر سر آن چه
گذاشتهاند سگان شکاري را اگر قابل تذکیه باشند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 537 یا بر سر فرستادن سگان شکاري.
معلم بسوي شکاري. و معنی ثانی ظاهرتر است زیرا که حلیت صید بشرط تذکیه در وقت رسیدن به آن خصوصیت ندارد به صید
سگ، بخلاف حلیت صید بشرط تسمیه در وقت گذاشتن که مخصوص صید سگ است و نیز امر به تسمیه در وقت گذاشتن سگ
شکاري مطلق است و بر سر آن چه گذاشتهاند سگان شکاري از شکار مقید است به آن که قابل تذکیه مانده باشد. و نیز تسمیه
کافیست در وقت گذاشتن و کافی نیست در وقت تذکیه آن چه گذاشتهاند با آن که متبادر از (ما أمسکن) آنست که قابل تذکیه
نباشد. و بهر تقدیر قول (اذکروا) دالست بر وجوب تسمیه و عدم حلیت صید کافر و قول او (وَ اتَّقُوا اللَّهَ) تأکید احکام مذکوره است
«1» و تهدید است بر مخالفت آن و قول او (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ) مبالغه است در تهدید و تأکید مذکور. و پوشیده نماند که آیت
مذکوره دالست بر حلیت چیزهاي پاك.
1) از آیه کریمه مطالبی بشرح زیر __________________________________________________)
مستفاد میگردد: 1- مقتضاي تقیید اطلاق (ما عَلَّمْتُمْ) بقوله تعالی (تُعَلِّمُونَهُنَّ) دلالت میکند که تعلیم کلاب را کیفیتی است
متلقات و مأخوذ از شرع در خصوص حکم به اباحه شکار سگان. باید طریق تعلیم و کیفیت آن را از سنت اخذ نمود. 2- این که
مراد از اطلاق جوارح در آیه (ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَ وارِحِ) خصوص سگانست به مقتضاي تقیید آن بقوله (مُکَلِّبِینَ) چون که در لغت
صاحب سگ را مکلب میگویند. 3- مقتضاي ظهور توجه خطاب به مسلمانان به قرینه (لکم) عدم جواز شکار کردن به سگ تعلیم
شدهاي کفاریست چنانچه روایت سیابه و سکونی باین معنی دلالت میکند. (اللهم) الا ان یقال ان الکلب المعلم بإرساله إلی الصید
بعد التسمیۀ کان بمنزلۀ الالۀ للفاعل فامساکه کان کامساك صاحبه و کفر المعلم لا یسري للمتعلم کما تدل علی ذلک الروایات
الصحاح من اهل البیت علیهم السلام آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 538 (الا ما اخرجه الدلیل)
__________________________________________________و الروایتان المذکورتان مرمیتان
بالضعف مع امکان حملهما علی الکراهۀ. و اضافۀ التعلیم إلی المؤمنین فی قوله (وَ ما عَلَّمْتُمْ) و فی قوله (تُعَلِّمُونَهُنَّ) انما کانت بإخراج
صید الکلاب غیر المعلمات فان صیدهن لا یحل اکله فالوصف کان معرفا لا عنوانا کما هو واضح. 4- مقتضاي قول خداي تعالی
(مُکَلِّبِینَ) و قول (تُعَلِّمُونَهُنَّ) و قول (أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ) اشتراط حلیت شکار سگ معلم است به این که فرستادن سگ بقصد شکار
باشد. هر گاه سگ شکاري باراده فطري خود بطرف شکار روان شود در صورت نبودن روح در شکار تا به درك صاحب سگ
شکار حلال نیست. چون که حمله سگ و امساك شکار در اثر طبیعت آن بوده است نه در اثر فرمان صاحب سگ و با این حال
صدق نمیکند که سگ امساك نموده شکار را براي صاحبش و حال آن که میزان در حلیت شکار سگ صدق بودن شکار است
صفحه 255 از 346
براي صاحب کلب چنانچه میفرماید (و أمسکن علیکم) یعنی امساك کنند سگان براي شما نه براي خوردن خودشان 5- مقتضاي
ظهور قوله (مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ) حفظ کردن شکار است بدون این که بخورد از آن تا به رسیدن مرسل. اگر سگ به خوردن شروع
نماید قبل از رسیدن صاحب شکار آن وقت همان شکار حرامست. زیرا که خوردن کلب کاشف است از این که سگ معلم نیست و
یا این که بقصد و اراده شکار اخذ نکرده است بلکه به مقتضاي طبیعت خود اخذ کرده است. 6- مقتضاي اطلاق قوله (فَکُلُوا مِمَّا
أَمْسَ کْنَ) اباحه خوردن از شکار سگ معلم است در صورتی که پیش از رسیدن صاحب سگ مرده باشد با تحقق شرایط دیگر از
قبیل قصد ارسال به صید و تسمیه چون که اگر صاحب سگ در حال زندگی درك نماید با قدرت و امکان بذبح شرعی با تسمیه
گفتن باید ذبح کند و گر نه حرامست. چون که امر به خوردن راجع به شکاریست که پس از امساك کلب مرده باشد نه پیش از
آن و نه پس از رسیدن صاحب کلب. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 539 و بر حلیت شکار سگان معلم بشرط تسمیه در
چنانکه از روایات «2» و بشرط آن که وحشی مأکول اللحم باشد «1» وقت ارسال و اگر چه قایل تذکیه نباشد در وقت رسیدن به آن
معتبره مستفاد گردد.
سورة المائدة آیه 5
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة المائدة یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ
مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ. یعنی میپرسند مسلمانان از تو اي
محمد که چه چیز حلال گردانیده شده است از براي ایشان بگو حلال گردانیده شده است از براي شما چیزهاي پاك که تحریم
آنها واقع نشده باشد در شرع و شکاري آن چه آموزانیدهاید او را بطریق شکار کردن از جمله حیوانات شکار کننده در حالتی که
ادب کننده بودهاید آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 534 آن را میآموزانید آن حیوانات را طریق شکار کردن از آن چه
آموزاینده است شما را خداي تعالی پس بخورید از آن چه نگاه داشتهاند آن حیوانات براي شما از آن چه شکار کردهاند و یاد کنید
نام خداي تعالی را بر سر فرستادن آن حیوانات از براي شکار و پرهیز کنید از عقوبت خداي تعالی به درستی که خداي تعالی زود
حسابست عملهاي شما را و جزاي آنها را. بعضی مفسران گفتهاند که چون آیت سابق در تحریم مرداریها مثل میته و خون و گوشت
خوك و غیر آن نازل شد. بعضی مسلمانان پرسیدند از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که چه چیز حلال گردانیده شده است
بر ما پس این آیت نازل شد. و قول او (ما ذا) مبتداست و (أُحِلَّ لَهُمْ) خبر او یا مبتداست (ذا) بمعنی (الذي) خبر او یا بر عکس. و بر
هر تقدیر کلمه (ما) استفهامیست و مقصود از او بیان کیفیت سؤال است پس میتواند بود که مقول قول مقدر باشد یعنی قائلین واو
حال باشد از فاعل (یَسْئَلُونَکَ) یعنی در حالتی که گویندهاند آن قول را میتواند بود که مضاف الیه سؤال مقدر باشد یعنی سؤال (ما
ذا أُحِلَّ لَهُمْ) واو مفعول مطلق باشد از یسألونک یعنی سؤال میکند سؤال کردن برین وجه. و قول او (لهم) بر سبیل مشاکله است به
مناسبت (یسألونک) در غیبت و الا ظاهر آن بود که گفتی (ما ذا احل لنا) چنانکه گویند (اقسم زید لیفعلن کذا) یعنی سوگند
خوردند که هر آینه بکند چنین یا آن که ظاهر آنست که گویند (لأفعلن) به صیغه متکلم. و مراد از (طیبات) چیزهاي پاکست
چنانکه متبادر است لیکن مخصص آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 535 است ببعض پاکها بنا بر روایات صحیحه نبویه و امامیه
علیهم السلام. و ظاهر آنست که کلمه ما در (ما عَلَّمْتُمْ) موصوله است و قول او (وَ ما عَلَّمْتُمْ) بحذف مضاف عطف است بر طیبات
یعنی (و صید ما علمتم) چنانکه تفسیر کرده شد. و فاء در قول او (فَکُلُوا) از براي سببیت است یا از براي تفسیر یا از براي تفریع. و
احتمال دارد که کلمه (ما) شرطیه باشد و قول او (فَکُلُوا) جزاي او و جمله شرطیه معطوف باشد بر جمله حملیه سابقه و بر هر تقدیر
کلمه (من) در قول او (مِنَ الْجَوارِحِ) بمعنی تبعیض است یا تبیین. و جوارح جمع جارح است مثل کواهل که جمع کاهل است و
مراد از جوارح نزد اصحاب ما سگان شکار کننده است بنا بر روایات ائمه هدي (ع). مثل آن که مرویست از امام صادق علیه السلام
صفحه 256 از 346
(لا تأکل الا ما ذکیت الا الکلاب) یعنی مخور از شکاریها مگر آن چه تذکیه کنی او را مگر شکارهاي سگهاي آموخته را که صید
آنها حلال است و احتیاج به تذکیه ندارد. و نیز فرمود که (اذا ارسلت الکلب المعلم فاذکر اسم اللَّه علیه فهو ذکاته) یعنی هر گاه
بفرستی سگ آموخته را از پی شکاري پس یاد کن نام خداي تعالی را بر سر آن فرستادن از جهۀ آن که فرستادن او به نام خداي
تعالی ذکات شرعی آن شکاریست. و قول او (مُکَلِّبِینَ) نیز مؤید تخصیص جوارح است به سگان زیرا که تکلیب مأخوذ است از
کلب بمعنی تعلیم دادن سگ یا سگ داري کردن. و اینجا مراد معنی ثانیست و او حال است از فاعل (عَلَّمْتُمْ) یعنی در حالتی که
ماهر باشید در علم سگ داري. و دور نیست که بمعنی تأدیب باشد بر سبیل مجاز. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 536 و
میتواند بود که مراد از جوارح مطلق حیوانات شکار کننده باشد. و قول او (مُکَلِّبِینَ) اشارتست بتقیید آن حیوانات به کلاب از
تکلیب بمعنی تعلیم سگ یا تأدیب او با مهارت در فن سگ داري. و بهر تقدیر لفظ جوارح اشارتست به آن که شرطست در حلیت
صید سگ شکاري آن که مجروح گردانیده باشد او را. و قول (تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ) حال بعد از حالست از فاعل (عَلَّمْتُمْ) یا
حال است از فاعل (مُکَلِّبِینَ) یا استینافست و بهر تقدیر اشارتست به آن که تعلیم سگان شکاري وقتی معتبر است که موافق حکم
الهی باشد چنانکه در شرع مقرر است بنا بر روایات معتبره از ائمه هدي علیهم السلام که تعلیم سگ شکاري برین وجه باید که هر
گاه تیز کنند او را بر شکاري روان شود بسوي او و چون منع کنند او را از رفتن یا گرفتن بازایستند و عادت نکند خوردن شکار را.
و قول او (فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ) اشارتست به آن که حلال نیست خوردن آن چه سگ خورده باشد و خائیده باشد بلکه آن چه
گذاشته باشد حلال است و بس. و من تبعیضی در قول (او مِمَّا أَمْسَکْنَ) اشارتست به آن که همه آن چه گذاشته باشد حلال نیست
بلکه بعض آن حلال است و آن حیوان وحشی مأکول اللحم است و از مأکول اللحم نیز بعض چیزها حلال نیست مثل خون و غدد و
سپرز و قضیب و خصیتین و فرج و غیر آن چنانکه در شرع مقرر است. کلمه علی در قول او (علیکم) بمعنی تعلیل است یا متعلق
است به اقبال مقدر یا مضمن و ضمیر علیه راجع است (بما أمسکن) یا بما علمتم یعنی یاد کنید نام خداي تعالی را بر سر آن چه
گذاشتهاند سگان شکاري را اگر قابل تذکیه باشند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 537 یا بر سر فرستادن سگان شکاري.
معلم بسوي شکاري. و معنی ثانی ظاهرتر است زیرا که حلیت صید بشرط تذکیه در وقت رسیدن به آن خصوصیت ندارد به صید
سگ، بخلاف حلیت صید بشرط تسمیه در وقت گذاشتن که مخصوص صید سگ است و نیز امر به تسمیه در وقت گذاشتن سگ
شکاري مطلق است و بر سر آن چه گذاشتهاند سگان شکاري از شکار مقید است به آن که قابل تذکیه مانده باشد. و نیز تسمیه
کافیست در وقت گذاشتن و کافی نیست در وقت تذکیه آن چه گذاشتهاند با آن که متبادر از (ما أمسکن) آنست که قابل تذکیه
نباشد. و بهر تقدیر قول (اذکروا) دالست بر وجوب تسمیه و عدم حلیت صید کافر و قول او (وَ اتَّقُوا اللَّهَ) تأکید احکام مذکوره است
«1» و تهدید است بر مخالفت آن و قول او (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ) مبالغه است در تهدید و تأکید مذکور. و پوشیده نماند که آیت
مذکوره دالست بر حلیت چیزهاي پاك.
1) از آیه کریمه مطالبی بشرح زیر __________________________________________________)
مستفاد میگردد: 1- مقتضاي تقیید اطلاق (ما عَلَّمْتُمْ) بقوله تعالی (تُعَلِّمُونَهُنَّ) دلالت میکند که تعلیم کلاب را کیفیتی است
متلقات و مأخوذ از شرع در خصوص حکم به اباحه شکار سگان. باید طریق تعلیم و کیفیت آن را از سنت اخذ نمود. 2- این که
مراد از اطلاق جوارح در آیه (ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَ وارِحِ) خصوص سگانست به مقتضاي تقیید آن بقوله (مُکَلِّبِینَ) چون که در لغت
صاحب سگ را مکلب میگویند. 3- مقتضاي ظهور توجه خطاب به مسلمانان به قرینه (لکم) عدم جواز شکار کردن به سگ تعلیم
شدهاي کفاریست چنانچه روایت سیابه و سکونی باین معنی دلالت میکند. (اللهم) الا ان یقال ان الکلب المعلم بإرساله إلی الصید
بعد التسمیۀ کان بمنزلۀ الالۀ للفاعل فامساکه کان کامساك صاحبه و کفر المعلم لا یسري للمتعلم کما تدل علی ذلک الروایات
الصحاح من اهل البیت علیهم السلام آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 538 (الا ما اخرجه الدلیل)
صفحه 257 از 346
__________________________________________________و الروایتان المذکورتان مرمیتان
بالضعف مع امکان حملهما علی الکراهۀ. و اضافۀ التعلیم إلی المؤمنین فی قوله (وَ ما عَلَّمْتُمْ) و فی قوله (تُعَلِّمُونَهُنَّ) انما کانت بإخراج
صید الکلاب غیر المعلمات فان صیدهن لا یحل اکله فالوصف کان معرفا لا عنوانا کما هو واضح. 4- مقتضاي قول خداي تعالی
(مُکَلِّبِینَ) و قول (تُعَلِّمُونَهُنَّ) و قول (أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ) اشتراط حلیت شکار سگ معلم است به این که فرستادن سگ بقصد شکار
باشد. هر گاه سگ شکاري باراده فطري خود بطرف شکار روان شود در صورت نبودن روح در شکار تا به درك صاحب سگ
شکار حلال نیست. چون که حمله سگ و امساك شکار در اثر طبیعت آن بوده است نه در اثر فرمان صاحب سگ و با این حال
صدق نمیکند که سگ امساك نموده شکار را براي صاحبش و حال آن که میزان در حلیت شکار سگ صدق بودن شکار است
براي صاحب کلب چنانچه میفرماید (و أمسکن علیکم) یعنی امساك کنند سگان براي شما نه براي خوردن خودشان 5- مقتضاي
ظهور قوله (مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ) حفظ کردن شکار است بدون این که بخورد از آن تا به رسیدن مرسل. اگر سگ به خوردن شروع
نماید قبل از رسیدن صاحب شکار آن وقت همان شکار حرامست. زیرا که خوردن کلب کاشف است از این که سگ معلم نیست و
یا این که بقصد و اراده شکار اخذ نکرده است بلکه به مقتضاي طبیعت خود اخذ کرده است. 6- مقتضاي اطلاق قوله (فَکُلُوا مِمَّا
أَمْسَ کْنَ) اباحه خوردن از شکار سگ معلم است در صورتی که پیش از رسیدن صاحب سگ مرده باشد با تحقق شرایط دیگر از
قبیل قصد ارسال به صید و تسمیه چون که اگر صاحب سگ در حال زندگی درك نماید با قدرت و امکان بذبح شرعی با تسمیه
گفتن باید ذبح کند و گر نه حرامست. چون که امر به خوردن راجع به شکاریست که پس از امساك کلب مرده باشد نه پیش از
آن و نه پس از رسیدن صاحب کلب. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 539 و بر حلیت شکار سگان معلم بشرط تسمیه در
چنانکه از روایات «2» و بشرط آن که وحشی مأکول اللحم باشد «1» وقت ارسال و اگر چه قایل تذکیه نباشد در وقت رسیدن به آن
معتبره مستفاد گردد.
سورة الفاطر آیه 12
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة الفاطر وَ ما یَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیا.
یعنی برابر نیستند دو دریا که این یک از ایشان شیرین خوش طعم گوارنده است آب او و آن دیگري شوریده مزه است آب او و از
هر یک از این دو دریا میخورید گوشت تازه. ظاهر آنست که مراد از قول او (الْبَحْرانِ) جنس دو دریاست و قول او (هذا عَذْبٌ) تا
آخر بیان آن دو جنس است و عذب و فرات هر دو بمعنی آب شیرین خوش طعمند و مراد از سایغ گوارنده است از سوغ بمعنی
آسانی به گلو فرو شدن آب و شراب. و مراد از شراب چیزیست که بیاشامند او را مثل آب و سایر اشربه (و ملح و اجاج) هر دو
بمعنی شور و بد مزهاند و تنوین (کل) عوض از مضاف الیه است یعنی (کل واحد منهما) و تقدیم (مِنْ کُلٍّ) بر (تَأْکُلُونَ) از جهت
اهتمام است یا تخصیص یعنی نه از یکی و بس. که آن دریاي آب شیرین باشد. و طري از طراوت است بمعنی تازگی و گوشت
تازه دریا عبارتست از گوشت ماهی چنانکه متبادر است. و احتمال دارد که آیت مذکوره استعاره تمثیلیه باشد از مؤمن و کافر و
احوال ایشان بنا بر تشبیه مؤمن به دریایی که آب او شیرین و گوارنده باشد و تشبیه کافر به دریایی که آب او شور و بدمزه باشد و
تشبیه ایمان به آب شیرین (__________________________________________________ 1) راجع
به فقه آیه شریفه فصل مشبعی در کتاب اثبات الایات ایراد نمودهایم مر طالبان را سزاست مراجعه به آن کتاب. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 542 و تشبیه کفر به آب شور و تشبیه منافع دنیویه مؤمن و کافر به گوشتهاي تازه و تشبیه حالت منتزعه از
امور متعدده مشبه مذکوره به حالت منتزعه از امور متعدده مشبه بهاي مذکوره. و احتمال دارد که مراد حقیقت کلام باشد و غرض
وضع منت باشد از خداي تعالی بر بندهها به آن که جهت ایشان نعمتهاي مختلفه متفاوته در منفعت خلق فرموده. و مؤید این معنی
صفحه 258 از 346
است قول خداي تعالی وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیا (فی النحل آیۀ 14 ). یعنی خداي تعالی آن چنان خدائیست که
مسخر و منتفع به شما گردانیده است دریا را تا بخورید از او گوشت تازه. و مخفی نماند که این دو آیت و نظایر ایشان دلالت
میکند بر حلیت گوشت ماهی لیکن به شرایط معتبره.
سورة النحل آیه 68 تا 69
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة النحل وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ( 68 ) ثُمَّ کُلِی
مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. یعنی
الهام کرد پروردگار تو اي محمد به زنبور عسل که فرا گیرید از کوهها، خانهها و مسکنهاي خود و فرا گیرید از درختها و از آن چه
میپوشانند مردم خانههاي خود را به آن خانهها و مسکنهاي خود بعد از آن بخورید از همه انواع میوهها پس بروید به راههایی که
نموده است پروردگار شما به شما در حالتی که منقاد باشید امر پروردگار خود را بیرون میآید از شکمهاي زنبور عسل شربتی که
متفاوتست رنگهاي او در اوست شفاي مردم را به درستی که در آن چه آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 543 مذکور شد
علامت روشن است که دلالت میکند بر کمال قدرت خداي تعالی از براي جماعتی که تفکر و تأمل نمایند در آن. مراد از (وحی)
الهام است یعنی واقف گردانیدن کسی به چیزي بیطلب. و کلمه (إلی) متعلق است به او به اعتبار تضمین یا تقدیر معنی انزال یا
اشارت و کلمه (ان) بمعنی تفسیر است زیرا که وحی متضمن معنی قول است یعنی وحی کرد چیزي را که آن چیز (اتخذي) است. و
مراد از (بیوت) مساکن و مواضع بیتوته زنبور عسل است. و قول او (مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ) معطوفست بر (مِنَ الْجِبالِ) یعنی و
(اتخذي من الشجر و مما یعرشون بیوتا). و مراد از ثمرات مطلق گیاههاي لطیفه است خواه میوه باشد و خواه غیر آن یا گلهایست و
شکوفهها بطریق مجاز مرسل یا استعاره یا حذف. و مراد از سبل ربک راههاست که نموده است خداي تعالی به زنبور عسل بطریق
الهام جهت آمد شد کردن در تحصیل غذا و وجوه معیشت خود. و ذلل جمع ذلول است بمعنی خوار و بیاعتبار و مراد از خواري
ایشان ضعف و ناتوانی ایشانست در آمد شد کردن در تحصیل وجوه معاش یا انقیاد و اطاعت ایشانست فرمان الهی را. و بر هر تقدیر
قول او (ذُلُلًا) حال است از فاعل فاسلکی یا از فاعلهاي صیغههاي امر مذکور بطریق تنازع و آن که بعضی حال داشتهاند او را از
سبل ربک .. است بحسب معنی. و قول او (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ) جمله مستأنفه است متعلق بقول او (أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ)
جهت جواب سؤال مقدر ناشی از قول مذکور گویا سایلی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 544 سؤال میکند که چیست فایده
امر کردن زنبور عسل به امور مذکوره. پس میفرماید که فایده آن اینست که بیرون میآید از شکمهاي ایشان شربت پر نفع که
عسل است. و از این تقدیر معلوم شد که کلام متعلق است بقول او (أَوْحی رَبُّکَ) که مخاطب در او پیغمبر است صلی اللَّه علیه و آله
و سلّم و تعلق او به صیغههاي امر که مخاطب در ایشان نحل است بعید است بحسب معنی. پس در ضمیر (بُطُونِها) که راجع است به
نحل التفات نباشد از خطاب به غیبت چنانکه بعضی مفسران گمان بردهاند بلکه بر ظاهر خود باشد. و در قول او (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها)
اشارتست به آن که زنبور عسل آن چه میخورد از گلها و میوهها در شکم او مستحیل میگردد به عسل بعد از آن قیئی میکند او
را جهت ذخیره زمستان چنانکه مختار بعض علماءست. و بعضی گفتهاند که اجزاي لطیفه متفرقه در گلها و میوهها را میچیند در
دهان خود نگاه میدارد و به منزل خود میآید و در خانههاي خود میگذارد جهت قوت زمستان و چون بسیاري از آن جمع
میشود عسل میگردد و این قول موافق نیست به نظم آیت مذکوره مگر بتأویل و آن حمل بطونست بر دهنها بطریق استعاره یا مجاز
مرسل. و قول او (مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ) اشارتست به آن که گاهی سرخ است و گاهی سبز و گاهی زرد و گاهی سیاه بحسب اختلاف آب
و هوا و خصوصیات گلها و میوهها و اقتضاي قدرت کامله و حکومت باهره حق سبحانه و تعالی. و قول او (فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ) صفت
بعد از صفت شرابست یعنی در آن شراب که عسل است شفا است مردم را از دردها و مرضها و تنوین شفاء از براي آیات الأحکام
صفحه 259 از 346
.«1» (الجرجانی)، ج 2، ص: 545 تکثیر است یا تعظیم
1) خداوند متعال در آیه کریمه به __________________________________________________)
خلقت و خانه داري زنبور عسل اشاره میکند که عقلاء پس از دانستن افعال و زندگانی آن حیوان ضعیف به حقیقت خداشناسی و
بعلم و قدرت کامله باري تعالی پی برده و با تحصیل کمالات خودشان را به عالم علوي متصل بسازند غریزه ذاتی حیوانات عطیه
الهی است چنانچه زنبور عسل بالهام خدائی در شکاف کوهها و سر درختان خانههاي شگفت آور براي خود ترتیب میدهد.
زندگی زنبور عسل و سازمانی که این حیوان براي کار خود ترتیب داده در عملی براي سلوك و معاشرت و بهره برداري میباشد.
عسل زنبور عسل اگر با دقت نظر مورد بحث و تفکر شود حقا عمل و صنعتی است که از روي فراست و شعور این حیوان ضعیف
سر زده انسان عاقل را متحیر میکند. خداوند متعال یکی از زنبورها را که جسما بزرگتر از سایرین است به یک دسته یعسوب (امیر)
قرار داده. هر دسته که به عالم هستی قدم مینهد آن امیر از میان آنها بوجود آمده کرسی امارت را با رنگ (لباس) خاص اشغال
مینماید همین که اقدام به تعمیر منزل میکنند به شعور خدادادي خانه به هیئتی بنا میکنند که مهندسین تحصیل کردهها از ساختن
چنانکه بنایی عاجز میمانند. خانهها و منازل خودشان را مسدس (شش گوشه) متساوي الاضلاع تأسیس میکنند تا این که در میان
منازلشان فرجه نماند. چون که اگر جز این به اشکال دیگري (مربع یا مخمس) بنا شود هر آینه میان آنها خالی مانده غرض از تعمیر
منازل (جمع عسل و بیرون آوردن آن) بوجود نمیآید. عموم افراد طبق فرمان یعسوب خودشان تأسیس و تعمیر منازل را از مومی
که از شکوفهها و میوهها گرد آوردهاند به اتمام میرسانند. که در هر یک از خانهها تخمی گذارده میشود پس از چند روز مقرر
آن تخمها بصورت کرم کوچک سفیدي در میآیند و به محض زنده شدن مقداري شهد به دیوار منازل خودشان مالیده دهانه را با
موم محکم اندود میکنند. بعد از چند روز کرمهاي سفید داخل خانه به هیئت و لباس زنبور متشخص بوده دهانه آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 546 و مؤید اینست آن که روایت کردهاند از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود
__________________________________________________منزل را به قوت و سلطنت خود باز
کرده همه یک دفعه طیران نموده در راه آزادي و حفظ استقلال خودشان با معیت امیر انتخاب شده با شعارهاي مخصوص مترنم
دست جمعی در هواي خوش و فضاي آزاد طیران مینمایند به طوري که در تمامی حرکات و حالات از امیر تبعیت و پیروي
مینمایند و مادامی که امیر از محل اقامت خود حرکت نکرده پرواز نمیکنند و در صورت حرکت امیر هر چندي که غیر اختیاري
باشد خودشان را به امیر فورا چسب و ملحق میسازند با بیعت فطري تا این که در یکی از منزلهاي خوش آب و هوا تحت ریاست و
فرمان همایونی امیر (ملکه) متمرکز تا جامعه خودشان را اداره بنمایند و در این موقع (نهضت ملی) که مشغول طیران در راه آزادي و
استقلال هستند جمعی دستگیر اشخاص پرورش دهندگان میشوند و فوجی طبق طبیعت خودشان در شکافهاي جبال و درختان
بیشهها متوطن بوده با آزادي و استقلال تمام عمر خودشان را بسر میبرند. اشخاص پرورش دهندگان زنبور، وقت نهضت و طیران
در راه استقلال را میشناسند براي آنها منزل تعیین کرده به محض حرکت و خروج از مرکز اصلی آن ملت آزاديخواه را به عناوین
مختلفه جمع آوري نموده در منزلهاي تهیه شده سکونت میدهند. موقع جمع کردن عسل بنا بحکم امیر دربانهاي تعین شده به
آورندگان شیره نگاه و باز جوئی میکنند اگر یکی از آن افراد روي اشیاء کثیف و مردار یا متعفن نشسته باشد فورا او را به کیفر
خود میرسانند نعش وي را به کنار میاندازند تا دیگران عبرت بگیرند. (الحاصل) امور تعجب آور این حیوان خیلی زیاد است
کسانی که که بعلم حیوان شناسی عارف هستند اعمال دقیق آنها را به خوبی مشاهده و راه خداشناسی را میتواند با منطق صحیح
یاد بگیرند (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ). ( (یاد آوري)) در حقیقت خلقت زنبور عسل و چگونگی عمل آن براي جماعاتی که
به دقت نظر کنند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 547 (شفاء امتی فی ثلاثۀ آیۀ من کتاب اللَّه و مشراط حجام و لعقۀ من
عسل) یعنی شفاء امت من از رنجها در سه چیز است آیتی از قرآن و نشتر حجامت کننده و مقدار یک انگشت لیسیدن از عسل. اما
صفحه 260 از 346
آیت قرآن شفاء است به خاصیت از جمیع مرضها و اما نشتر حجام شفاء است از امراض دموي و اما عسل شفاء است به کیفیت از
امراض بلغمی بضم ادویۀ حارة و از امراض صفراوي بضم ترشیها و امراض سودایی و بضم روغنها و لهذا کم ترکیبی است از
تراکیب حکماء که عسل داخل نکرده باشند در او. چنانکه بعضی محققان گفتهاند و نیز دلالت کردهاند که آمد مردي نزد رسول
خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و گفت که شکم برادر من درد میکند آن حضرت فرمود که عسل بخوران او را رفت و عسل
خورانید و باز آمد و گفت که عسل خوراندم او را یا رسول اللَّه و فایده نداد آن حضرت باز فرمود که برو او را عسل بخوران
__________________________________________________و به علامات مقرره الهی فکر نمایند،
دلیل و برهان علمی توحید و قدرت خداوند متعال هست. انسان کامل که بحکم فطرت طالب درك مجهولات و سیر تکامل است
میتواند به تحصیل علم خود را به درجه کمال برساند. و میتواند با تفکر در طرز عمل این قبیل حیوانات ضعیف طریقی انتخاب
کند و براي خود زندگی شیرین ترتیب دهد و دیگران را نیز در نتیجه زحمت خود مستفیض و بهرمند گرداند. انسان عاقل آزاد
میتواند درمان درونی خود را از تعالیم قرآن مجید که مانند عسل مصفی است استنساخ و شفاي دل خود را تحصیل نموده بهرمند
گردد. تفکر در باره زندگی زنبور عسل که در قرآن مجید براي تذکر به مردم بیان شده اعجاز قرآن و قدرت بیانی آن را اثبات
میکند. چنانچه میفرماید (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 548 او را زیرا که خداي تعالی
راست میگوید و شکم برادر تو دروغ میگوید پس رفت و عسل خورانید و شفاء یافت. و (ذلک) اشارتست بالهام نحل و هدایت
او به غذاها که خوردن آن موجب خروج عسلهاي رنگ به رنگ پر فایده است در درون او و تنوین آیت از براي تعظیم است یعنی
در آن چه مذکور شد علامت واضح و دلیل روشن است بر قدرت و حکمت صانع نسبت به کسانی که نظر بصیرت بگشایند و تأمل
کنند در آن. و پوشیده نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر حلیت عسل و نفع او در دفع مرضها و صحت معالجه به او.
سورة المائدة آیه 93
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة المائدة لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا
الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَ نُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. یعنی نیست بر آن کسان که ایمان آوردهاند و کردهاند عملهاي
نیکو گناهی در آن چه بخورند از چیزهاي لذیذ وقتی که پرهیزکاري نمایند از حرامها و ثبات ورزند بر ایمان و بیشتر کنند عملهاي
صالح را بعد از آن زیاده کنند تقوي و پرهیزکاري را از عملهاي بد و ایمان را به احکام الهی بعد از آن زیاده کنند تقوي و
.«1» پرهیزکاري را از کارهاي نامناسب و نیکویی کنند با خلق خداي تعالی و خداي تعالی دوست میدارد نیکوکاران را
1) قال العلامۀ البیضاوي فی تفسیر __________________________________________________)
الآیۀ ما هذا نصه: (لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا) مما لم یحرم علیهم لقوله (إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا
الصَّالِحاتِ) اي اتقوا المحرم و ثبتوا علی الایمان و الاعمال الصالحۀ (ثُمَّ اتَّقَوْا) ما حرم علیهم بعد کالخمر (وَ آمَنُوا) بتحریمه (ثُمَّ اتَّقَوْا)
ثم استمروا آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 549 روایت کرده جمعی از اصحاب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم اتفاق
کردند بر آن که از طعامهاي لذیذ بخورند پس این آیت نازل شد. و صالحات جمع صالح است بمعنی عمل صالح مثل جمال
جمالات یا جمع صالحۀ است چنانکه ظاهر است بمعنی خصلت صالحه. و کلمه (ما) در (فِیما طَعِمُوا) موصوله است یا موصوفه و
عاید مقدر است یعنی (فِیما طَعِمُوا) و کلمه (ماء) در (إِذا مَا اتَّقَوْا) زایده است. و تکرار ایمان و ذکر او سه مرتبه مبالغه است در
محافظت آن و اشارت است بحدوث ایمان و ثبات او و زیادتی او و هم چنین تکرار تقوي و ذکر او سه نوبت مبالغه است در رعایت
او و اشارتست بحدوث او و ثبات او و زیادتی او.
__________________________________________________ثبتوا علی اتقاء المعاصی (وَ أَحْسَنُوا) و
صفحه 261 از 346
تحروا الاعمال الجمیلۀ و اشتغلوا بها. روي انه لما نزل تحریم الخمر قالت الصحابۀ یا رسول اللَّه فکیف بإخواننا الذین ماتوا و هم
یشربون الخمر و یأکلون المیسر فنزلت (الایۀ). و یحتمل ان یکون هذا التکرار باعتبار الاوقات الثلاثۀ او باعتبار الحالات الثلاث
استعمال الانسان التقوي و الایمان بینه و بین نفسه و بینه و بین الناس و بینه و بین اللَّه تعالی. و لذلک بدل الایمان بالإحسان فی الکرة
الثالثۀ اشارة إلی ما قاله علیه الصلاة و السلام فی تفسیرها. او باعتبار المراتب الثلاث: المبدإ و الوسط و المنتهی. او باعتبار ما یتقی فانه
ینبغی ان یترك المحرمات توقیا من العقاب. و الشبهات تحرزا عن الوقوع فی الحرام. و بعض المباحات تحفظا للنفس عن الخسۀ و
تهذیبا عن دنس الطبیعۀ. (وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) فلا یؤاخذهم بشیء. و فیه دلیل ان من فعل ذلک صار محسنا و من صار محسنا صار
للّه محبوبا. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 550 و اما تکرار عمل صالح ذکر او دو بار مبالغه است در مداومت بر او و
اشارتست بحدوث او و بقاي او و تنبیه است بر آن که اهتمام بشأن عمل صالح کمتر است در این مقام از اهتمام بشأن تقوي و ایمان.
و احتمال دارد که مراد از احسان نیز عمل صالح است و تعبیر از عمل صالح به احسان اشارت باشد بحدیث نبوي مشهور که
(الاحسان تعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراك) یعنی احسان شرعی عبارت از آنست که عبارت کنی خداي تعالی را
چنانکه گویا میبینی او را پس اگر تو نمیبینی او را پس به درستی که او میبیند ترا و بر این تقدیر ذکر عمل صالح نیز سه مرتبه
واقع شده باشد. و بعضی گفتهاند که تکرار امور مذکوره و ذکر آنها سه بار اشارتست به ازمنه ثلثه وقوع آنها که ماضی و حال و
استقبال است یا اشارتست به مراتب وقوع آنها که مبدأ و وسط منتهی است یا (اعلی و اوسط و ادنی) و وجوه دیگر نیز گفتهاند. و
قول او (وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) اشارتست به زیادتی اهتمام و مبالغه بشأن احسانخواه بمعنی لغوي باشد و خواه بمعنی شرعی چنانکه
مذکور شد یعنی هر که احسان کند از جمله محسنان باشد و هر که از جمله محسنان باشد محبوب خداي تعالی باشد. و آیت
مذکوره دلالت میکند بر حلیت جمیع مطعومات از لحوم و حبوب و غیر آن (الا ما اخرجه الدلیل).
سورة المائدة آیه 87
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة المائدة ایضا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ
الْمُعْتَدِینَ یعنی اي گروه مؤمنان حرام مگردانید بر خود چیزهاي نفیس لذیذ را آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 551 از آن چه
حلال گردانیده است خداي تعالی از براي شما و در مگذرید از حدود شرع به درستی که خداي تعالی دوست نمیدارد در
گذرندگان را از حدود شرع. روایت کردهاند که سبب نزول این آیت آن بود که روزي پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم از براي
جمعی از اصحاب که در مجلس نامی او نشسته بودند وصف شداید روز قیامت میفرمود و درکات و عقوبات آن روز را بیان
مینمود اصحاب را از تأثیر آن مواعظ رقت شد و به گریه درآمدند و ده کس از آن جماعت در خانه عثمان بن مظعون جمع شدند
و اتفاق کردند بر آن که همیشه صائم النهار و قائم اللیل باشند و بر روي فراش خواب نکنند و گوشت و روغن نخورند و نزدیکی
نکنند با زنان و با بوي خوش و پلاس پوشند و ترك دنیا کنند و گرد عالم میگشته باشند و بطریق عباد و زهاد یهود و نصاري عمل
کنند. این خبر بسمع شریف حضرت رسالت رسید به منزل عثمان تشریف فرموده چون او را حاضر نیافت بزن او اعلام فرمود که این
نوع خبري از شوهر تو بمن رسانیدهاند و مراجعت فرمود. و چون عثمان به منزل خود آمد زن او کیفیت حال را اعلام نمود عثمان با
اصحاب خود به مجلس شریف پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم رفتند آن حضرت فرمود که این نوع خبري از شما شنیدهام واقع
است یا نه گفتند واقع است و ما غرضی نداریم از این اتفاق غیر از خیر. فرمود من مأمور نشدهام باین امر به درستی که نفسهاي شما
را حقیست بر شما پس گاهی روزه دارید و گاهی افطار کنید و گاهی شب را زنده دارید و گاهی خواب کنید از جهت آن که من
گاهی روزه میدارم و گاهی افطار میکنم و گاهی به عبادت شب قیام مینمایم و گاهی خواب میکنم و گوشت چربی میخورم
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 552 و با زن نزدیکی میکنم و هر که رو گرداند از سنت من نباشد از امت من بعد از آن
صفحه 262 از 346
فرمود که مردم را جمع کنند. و چون جمع شدند خطبه بلیغ اداء فرمود و گفت چیست حال قومی که حرام میکنند بر خود زنان را
و بوي خوش را و خواب را و لذتهاي دنیا را به درستی که من امر نکردهام شما را که مثل عباد زهاد یهود و نصاري باشید به درستی
که نیست در دین من ترك گوشت و زنان و نه نشستن در صومعهها عبادت کنند خداي تعالی را و شریک مگردانید به او هیچ چیز
را و حج و عمره به جاي آورید و نماز بگذارید و زکاة مال بدهید و روزه ماه رمضان بدارید و سخت مگیرید بر خود. زیرا که
هلاك شدند آنان که پیش از شما بودند به سبب آن که سخت گرفتند بر خود پس خداي تعالی نیز سخت گرفت بر ایشان و این
دلالت میکند بر آن «1» جماعت باقی ماندههاي ایشانند در دیرها و صومعهها پس این آیت نازل شد. و مخفی نماند که این آیت
که چیزهاي لذیذ (__________________________________________________ 1) خلاصه آن چه
از آیه کریمه مستفاد میگردد بشرح زیر است: 1- شخص مؤمن به خدا نباید اشیاء پاك و پاکیزه را بر خود حرام کند. 2- شخص
موحد باید از اشیائی پرهیز کند که حرمت آنها در قرآن (و یا در سنت پیغمبر (ص) بیان شده است. 3- شخص مؤمن خداشناس
نباید طریق رهبانیت و ترك دنیا را شعار خود قرار بدهد 4- تحریم حلال و پاکیزهها تجاوز از حد برو مقررات الهی است. 5- تعدي
، از حدود الهی ممنوع و مورد توبیخ است. 6- متجاوز از حدود را خداوند متعال دوست نمیدارد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2
ص: 553 نفیس حلال است (الا ما اخرجه الدلیل) و بر آن که حرام داشتن آن چه خداي تعالی حلال گردانیده حرام است از جهت
آن که ظلم است و ظلم را خداي تعالی دوست نمیدارد بلکه دشمن میدارد.
سوره آل عمران آیه 93
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة آل عمران کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلا لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ
قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. یعنی همه مطعومات بود حلال مر اولاد یعقوب را مگر آن چه حرام گردانیده بود یعقوب
بر خود پیش از آن که فرو فرستاده شود از آسمان تورات بگو اي محمد جهودان را که منکر حکم مذکورند که پس بیاورید
تورات را پس بخوانید آن را تا ظاهر شود حقیقت انکار شما اگر هستید راست گویان در این انکار. روایت مشهوره در سبب نزول
این آیت که شیخ ابو علی طبرسی اشارت نموده به آن آنست که بعد از نزول آیت فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ
لَهُمْ (فی النساء 160 ) یعنی پس به سبب ظلمی که واقع شد از یهود حرام گردانیدیم بر ایشان چیزي پاك و لذیذ را که حلال
گردانیده شده بود از براي ایشان و آیه وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِي ظُفُرٍ که عن قریب تفسیر او مذکور خواهد شد. یهود گفتند
که نیستیم ما اول کسی که حرام گردانیده شده است بر او اشیاء مذکوره بلکه اشیاء مذکوره حرام بودند بر نوح و ابراهیم تا آن که
منتهی شد بما و غرض ایشان از این انکار تکذیب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم بود در آیات مذکوره. پس این آیت نازل شد
جهت الزام حجت بر ایشان یعنی همه طعامها حلال آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 554 بود بر اولاد یعقوب پیش از نزول
تورات مگر آن چه حرام کرده بود یعقوب بر خود و به سبب ظلم و بغی یهود بعضی از آن طعامهاي حلال را حرام گردانیدیم بر
ایشان پس اگر اي محمد که الزام کنی ایشان را بگو که بیاورید تورات را و بخوانید تا حق ظاهر شود. و روایت کردهاند که چون
پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم این آیت را برایشان خواند ملزم و ساکت شدند و تورات را حاضر نکردند. و حل مصدر (حل
یحل) است بمعنی حلال شدن و حمل او بر کل الطعام بطریق مجاز لغویست یا مجاز عقلی مثل (انما هی اقبال و ادبار). و (بنی) در
اصل بنین است و (نون) جمع به اضافه افتاده و (بنین) جمع (ابن) است بر خلاف قیاس. و اسرائیل لقب یعقوبست علیه السّلام و او در
لغت عبري پیش از علمیت بمعنی صفوة اللَّه است یعنی برگزیده خدا یا بمعنی عبد اللَّه یعنی بنده خدا. و ظاهر آنست که مراد از بنی
اسرائیل مطلق فرزندان یعقوب است بر سبیل تغلیب. و مراد از آن چیزي که یعقوب علیه السّلام بر خود حرام کرد گوشت شتر است
و شیر شتر. و سبب تحریم او آن بود که او را مرض عرق النسا عارض شد نذر کرد که اگر شفا یابد هر طعامی را که بیشتر دوست
صفحه 263 از 346
میدارد نخورد حق سبحانه و تعالی او را شفا داد و او گوشت شتر و شیر شتر را از طعامها بیشتر دوست میداشت. و بعضی گفتهاند
، اطباء او را منع کردند از خوردن گوشت شتر و شیر او از این جهت بر خود حرام کرد تا ضرر نکند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2
ص: 555 و قول او (مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ) متعلق است بقول او (کانَ حِلا) یا بقول او (حَرَّمَ إِسْرائِیلُ) یا بهر دو بر سبیل تنازع. و
ترك عطف در قول او (قُلْ فَأْتُوا) از جهت کمال انقطاع است یا آن که احتمال دارد که جواب سؤال مقدر باشد گویا پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از کلام سابق سؤال فرموده که (کیف الزمهم فی انکار هذا الحکم) یعنی چگونه الزام کنم یهود را در
انکار این حکم پس خداي تعالی جواب فرموده که بگو ایشان را که بیاورید تورات را تا حق ظاهر شود. و در قول او (فَاتْلُوها) تنبیه
است بر قصد اظهار صواب و اشارتست بظهور دلالت تورات بر تکذیب یهود و به حدي که اگر ایشان خود بخوانند نیز ظاهر شود و
اخفاء آن نتوانند کرد یا آن که چون تلاوت تورات منسوخ است نزد مؤمنان پس و تفویض تلاوت او بر اهل که تلاوت او را منسوخ
.«1» نمیدانند اولی است
سوره انعام آیه 146
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة الانعام وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ
ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ. یعنی بر آنان که جهود شدهاند حرام کردیم هر حیوان
صاحب ناخن را بجمیع اجزاء از گوشت و پیه و غیر آن و از گاو و گوسفند حرام گردانیدیم بر ایشان پیههاي آنها را مگر آن پیه که
برداشته است او را پشتهاي آنها یا رودههاي آنها یا آن پیه که چسبیده است به استخوان آنها این تحریم که مذکور
1) از سیاق آیه شریفه مستفاد __________________________________________________)
میگردد که حلال و حرام همان است که در قرآن کریم بیان شده عدول از احکام الهی ظلم بوده و سبب بدبختی است. آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 556 شد جزا دادیم ایشان را به آن به سبب خروج ایشان از طاعت خدا و رسول خدا و به درستی که
ما هر آینه راست گویانیم. مراد از (الَّذِینَ هادُوا) آنانند که دین یهودیت اختیار کردهاند یعنی جهودان. و مراد از (کُلَّ ذِي ظُفُرٍ) هر
حیوانیست که ناخن داشته باشد و سم او شکافته نباشد مثل شتر و شتر مرغ و مرغ آبی و غیر آن بخلاف مثل گاو و گوسفند و آهو و
غیر آن پس مراد از ظفر چنگال و سم ناشکافته است بطریق استعاره. و ظاهر آنست که تقدیم (عَلَی الَّذِینَ هادُوا) بر (حَرَّمْنا) از براي
تخصیص است یعنی بر جهودان و بس نه بر مسلمانان حرام گردانیدیم اشیاء مذکوره را. و اضافه (شحوم) به ضمیر راجع ببقر و غنم
از جهت زیادتی ربط است و الا بعد از قول او (مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ) احتیاج نبود به اضافه مذکوره و کافی بود که گفته شود (حرمنا
علیهم الشحوم). و قول او (إِلَّا ما حَمَلَتْ) استثناءست از (شُحُومَهُما) یعنی از گاو و گوسفند حرام نکردیم بر ایشان مگر پیه را و لیکن
نه همه آن را بلکه بعض آن را و آن غیر پیه است که بر پشت باشد و غیر پیهی که بر روي روده باشد و غیر پیهی که به استخوان
متصل باشد مثل پیه متصل به استخوان پهلو و پیه متصل به استخوان سرون در درون دنبه. و (حوایا) جمع حاویه است یا حاویاء یا
حویۀ بمعنی روده مثل طوالب که جمع طالبه است و قواصع و نوافق که جمع قاصعاء و نافقاء است بمعنی دو خانه موش دشتی و
سفاین که جمع سفینه است چنانکه مستفاد گردد از بعض تفاسیر و اینجا مفهوم میشود که اصل حوایا حواویست یا حوایئ و در
صحاح اللغۀ آورده آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 557 که جمع حویه حوایا است و جمع حاویاء و حاویۀ حواوي. و قول او
(ذلِکَ) اشارتست به تحریم مذکور و مبتداست و (جَزَیْناهُمْ) خبر اوست بتقدیر (جزینا به) یعنی جزا دادیم ایشان را به آن تحریم. و
احتمال دارد که (ذلک) بمعنی (ذلک الجزاء) مفعول مطلق جزینا باشد مقدم بر او از جهت تخصیص یا مجرد اهتمام. و بر هر تقدیر
جمله مستأنفه است یعنی جواب سؤال مقدر ناشی از کلام سابق و از این جهت معطوف نشد بر او. و قول او (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ) عطف
است بر او و مؤکد است بان و لام و اسمیت جمله از براي مبالغه در رد انکار یهود بنا بر مبالغه ایشان در انکار. و مخفی نیست که
صفحه 264 از 346
مذکوره دالست بر حلیت اشیاء مذکوره «1» آیت
1) خلاصه آن چه از آیه کریمه __________________________________________________)
مستفاد میگردد بشرح زیر است: 1- عصیان و نافرمانی به خدا موجب عذاب خواهد شد. 2- این که حیوانات ناخن دار به سبب
نافرمانی و ظلم به قوم یهود حرام بود. 3- این که پیه گاو و گوسفند غیر از پیه پشت و روده و استخوانها بر قوم یهود به سبب
نافرمانی محکوم به حرمت بود. 4- این که حرمت حیوان ناخن دار و پیه گاو و گوسفند را به سبب ظلم مخالفت و نافرمانی یهودیها
بعنوان مجازات حرام بوده نه بعنوان تشریع اولی. 5- این که خداوند در وعدههاي خود راست گو است (وعده ثواب به مؤمنین و
وعده عذاب به کفار). 6- این که مسلمین باید از مجازات دنیوي یهودیان در اثر ظلم و طغیان آنها عبرت گیرند و در احکام دین
تغییر و تبدیل ندهند و گر نه مستحق مجازات دنیوي مانند یهودیها میباشند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 558 بر مسلمانان
از جهت تخصیص تحریم آنها بیهوده و بر جواز نسخ نیز خلاف مر یهود را چنانکه در علم اصول مقرر است.
سوره انعام آیه 119
الایۀ التاسعۀ قوله تعالی فی سورة الانعام ایضا وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ
إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَ ثِیراً لَیُضِ لُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ. یعنی و چه غرض است شما را در آن که نمیخورید از
گوشت حیوانی که یاد کرده شده است نام خداي تعالی بر سر آن در وقت ذبح او و حال آن که بتحقیق بیان کرده است خداي
تعالی از براي شما آن چیزهائی را که حرام گردانیده است بر شما مگر آن حرامی که بیچاره گردانیده شده باشید بسوي او به
درستی که بسیاري از شما هر آینه گمراه میشوند به سبب هوسهاي نفس خود بیدانستی که شرعی و معتبر باشد به درستی که
پروردگار تو داناتر است از همه کس به آنان که در گذرند از حدود شرع. کلمه (ما) در (ما لکم) استفهامیست بمعنی غرض یا
سبب یعنی چه غرض است شما را یا چه سبب است شما را در آن که نمیخورید از حیوانات حلال که یاد کرده شده است نام
خداي تعالی در وقت کشتن آنها. و احتمال دارد که (ماء) نافیه باشد باین معنی که جایز نیست مر شما را آن که حلال ندانید
خوردن این حیوانات را. و قول او (وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ) جمله حالیه است از فاعل (أَلَّا تَأْکُلُوا) و تفصیل در لغت بمعنی بیان کردن و جدا
کردن آمده و اینجا هر دو معنی مناسب است و در (فصل) دو قرائتست بناء فاعل و بناء مفعول و بر این قیاس است حرم و ضمیرهاي
مبنی (للفاعل) راجع است (باللَّه). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 559 یعنی بیان کرده است خداي تعالی چیزهائی را که حرام
گردانیده است بر شما در آیت (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀُ) یا جدا کرده است خداي تعالی چیزهائی را که حرام گردانیده است بر شما از
چیزهائی که حرام نگردانیده است بر شما و حیوانی که یاد کرده شده باشد نام خداي تعالی در وقت کشتن او از جمله آن محرمات
نیست و مفعول (حرم) ضمیریست مقدر راجع بما. و قول او (إِلَّا مَا اضْ طُرِرْتُمْ) استثناء است از آن ضمیر یعنی چیزهائی که حرام
گردانیده است خداي تعالی آن چیزها را مگر آن چیزي را که بیچاره و محتاج گردانیده شده باشید بسوي آن چیز و احتمال دارد
که استثناء باشد از مقدري. و ماء (مَا اضْطُرِرْتُمْ) مصدریه باشد و ضمیر (الیه) راجع باشد (بما حرم) یعنی چیزهائی که حرام گردانیده
است خداي تعالی آن چیزها را بر شما در جمیع اوقات مگر در وقت بیچاره و محتاج شدن شما بسوي آن چیزها و بر هر تقدیر
اضطرار بمعنی بیچاره گردانیدن است. و کلمه (إلی) در (الیه) متعلق است به او به اعتبار تضمین معنی احتیاج یا اخراج. و در قول او
(لَیُضِ لُّونَ) دو قرائتست فتح یاء از ضلال بمعنی گمراه شدن و ضم یاء از اضلال بمعنی گمراه گردانیدن یعنی بسیاري از مردم گمراه
میگردانند تابعان خود را در حرام گردانیدن و حلال گردانیدن چیزها. و اهواء جمع هواست بمعنی هوس نفسانی و مراد از علم علم
معتبر شرعی است یعنی گمراه میشوند یا گمراه میکنند دیگران را به سبب هوسها و شهوتهاي نفسانی خود بیعلمی و سندي از
شرع. و قول او (إِنَّ رَبَّکَ) استینافست جهت بیان حال گمراهان و تهدید و وعید آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 560 ایشان و
صفحه 265 از 346
مذکوره دلالت میکند بر حلیت حیوان مأکول «1» هو ضمیر فصل است یا مبتدا از براي تخصیص یا تقوي. و مخفی نیست که آیت
اللحم که تسمیه واقع شده باشد در ذبح او. و بر تحریم آن که تسمیه واقع نشده باشد در ذبح او به معونت قول او (وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ
یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ) لیکن بشرط آن که ترك تسمیه بر سبیل عمد باشد نه سهو. و مراد از تسمیه مطلق ذکر خداي تعالی است به
عربی از ذابح که مشتمل باشد بر تعظیم او مثل (اللَّه اکبر و سبحان اللَّه و الحمد للّه) و غیر آن. و نیز دلالت میکند بر حلیت محرمات
( در وقت اضطرار بطریق رخصت (__________________________________________________. 1
خلاصه مفاد آیه کریمه بشرح ذیل است: 1- این که مؤمن به خدا و به قرآن نباید از حلال خدا مانند ذبیحه که باسم خدا ذبح شده
است اعراض نمود. 2- این که مناط در اباحه ذبیحه یاد کردن خدا است در موقع ذبح و (نحر). 3- این که محرمات مفصلا در قرآن
و سنت حضرت پیغمبر بیان شده است تجاوز از آن جایز نیست. 4- این که اضطرار موجب رخصت است بقدر ضرورت. 5- این که
اکثر مردم با تبعیت از خواهش. نفس در ضلالت بوده بدون علم و مدرك صحیح فتوي داده حلال را حرام و حرام را حلال
میکنند. 6- این که افتاء بدون علم تجاوز از حدود و مقررات الهی است پس نباید احکام قرآن را به دلخواه تغییر داد. 7- این که
خداوند داناتر است به کسانی که از حد خود خارج شده حرام را حلال و حلال را حرام میدانند و جزاي اعمال و تعدي ایشان را به
آنها خواهد داد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 561 و مراد از اضطرار آنست که خوف و مظنه تلف نفس یا عضوي از
اعضاء باشد یا خوف و مظنه عارض شدن مرض یا طول او یا شدت معالجه او یا ضعف از همراه رفیقان در سفر و مثل آن و هر گاه
حرامی حلال شود به سبب اضطرار واجب شود از جهت حفظ نفس و شرط است در رخصت به سبب اضطرار آن که آن شخص
مضطر عادي و باغی نباشد چنانکه در آیت دیگر واقع شده که (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ) پس کسی که مضطر شود
و محتاج گردد به آن که حرامی بخورد در حالتی که باغی و عادي نباشد پس نیست گناهی بر او در خوردن آن حرام. و مراد از
باغی کسی است که خروج کند بر امام عادل یا کسی که مایل و راغب باشد در خوردن حرام. و مراد از عادي قاطع طریق است یا
کسی که از مرتبه سیري در گذرند و معانی دیگر نیز گفتهاند و احتیاط آنست که هیچ یک از اقسام مذکوره رخصت نباشد. و نیز
شرط است که زیاده از سد رمق نخورد و خوردن او آن را سبب تلف نفس محترمه انسان دیگر نباشد. و آن حرام شراب نباشد مگر
«1» وقتی که منحصر باشد رفع اضطرار در او چنانکه مختار محققان اصحابست بنا بر روایات صحیحه معتبره اهل بیت علیهم السلام
1) (اقول) بقی من الایات التی یمکن __________________________________________________)
.( ان یستدل بها علی حکم الذبیحۀ اثنتان. (إحداهما) فی الانعام قوله تعالی فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ ( 118
یعنی از گوشت حیواناتی که ذاتا خداوند آنها را حلال گوشت آفریده و اسم خدا آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 562
__________________________________________________در موقع ذبح و یا نحر و یا صید آنها
ذکر شده بخورید و جز از گوشت آنها از گوشت هیچ حیوان دیگر نخورید اگر به آیات و احکام خداوند تعالی گرویده باشید.
سبب نزول اینست که مشرکین به مسلمانان گفتند شما که به خداوند متعال عبادت و کرنش میکنید سزاوار است که از گوشت
حیوانات مرده که خداوند تعالی آن را کشته بخورید (میته) نه از گوشت حیواناتی که خودتان کشتهاید. آن وقت آیه شریفه فَکُلُوا
مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ نازل شد. مخفی نماند که آیه شریفه دلالت میکند بر این که ذکر نام خداوند سبحانه در موقع ذبح، و نحر، و
صید، حیوان بري و بحري واجب است. و بر این که از گوشت حیوانی که بغیر نام خدا کشته شود نباید خورد. (ثانیتهما) قوله تعالی
فی الانعام وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ
لَمُشْرِکُونَ. یعنی از گوشت حیوانی که در موقع ذبح و یا نحر و یا صید نام خدا به آن ذکر نشده است نخورید در حقیقت خوردن از
گوشت آن حیوان عمل قبیحی است شخص به سبب آن گناه کار شده و در سلک فاسقان محسوب میگردد. در واقع شیاطین به
دوستان و اذناب خودشان (مشرکین) وسوسه میکنند که با شما نزاع و مباحثه کنند که چرا از گوشت حیوانی که خدا کشته است
صفحه 266 از 346
(میته) نمیخورید. اگر به مشرکین اطاعت کرده و از گوشت حیوانی که نام خدا در آن ذکر نشده بخورید شما هم از مشرکین
خواهید بود. مخفی نماند که آیه شریفه دلالت میکند به حرمت گوشت حیوانی که نام خدا در موقع ذبح و یا نحر و یا صید ذکر
نشده باشد. و این که خوردن از گوشت ذبیحه بدون ذکر اسم خدا فسق و خروج از طاعت خدا است. و این که ایستادگی اشخاص
در قبال حرمت اکل گوشت میته و هر حیوانی که به نام خدا ذبح نشده و قول به حلیت ناشی از وحی و وسوسه شیاطین است. و این
که اطاعت بر کسانی که حرام خدا را حلال دانسته و تابع به وسوسه شیاطین شده براي مجادله با مسلمین آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 563 __________________________________________________ محکوم
به شرك هستند. خلاصه و تأویل مفاد آیه کریمه بشرح ذیل است: 1- نباید به پیروي از مقتضیات دیو نفس از اوامر و نواهی الهی
سرپیچی نموده از گوشتهاي حلال (که به نام خدا ذبح شده است) صرف نظر کرده از گوشتهاي حرام (میته) تناول کرد. 2- اقدام و
ارتکاب به گناه فسق بوده مرتکب و عامل را در قطار و سلک فاسقین داخل میسازد. 3- کسان سرکش و گناه کار دوستان خود را
وسوسه و اغوا میکنند تا دیگران را هم از دین آئین الهی منحرف سازند پس هر کس تابع وسوسه آنها شود در سلک همان
اشخاص خواهد بود. 4- شخص مسلم و مؤمن نمیتواند از طریق قرآن کناره جوئی کند براي این که عدول از احکام قرآن در
حکم شرك است. (تذکرة) پیروي در زیست و زندگانی و در احکام دین بغیر از خداوند متعال محکوم به شرك است و آخرین
قانونی که خداوند در جامعه بشري ودیعه نهاده همانا قرآن مجید است. در اثر بیفهمی جمعی قرآن را منحصر به خواندن بر اموات
کرده با تبعیت از خواهش نفس و با پیروي از دیگران دین و آئین تازه که مولود افکار مسموم است جامعه را اصلاح نمایند در
مقابل دینی که از طرف حق و سبحانه بطریق وحی و الهام بلسان عصمت حضرت خاتم المرسلین براي اصلاح جامعه بشري نازل
شده است. و بالجمله اکثر افراد جامعه خصوصا عضوهاي مؤثر و اشخاصی که در سر کار واقع شدهاند در اثر غلبه اهواء مردم و
پیروي ایشان از قوانین تولیدي از اصلاح چنین توده با صراحت لهجه اظهار عجز مینمایند. چون که اگر با دقت نظر کنیم اعمال
افراد ملت اسلام را غالبا میبینیم که مخالف [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 564
__________________________________________________قرآن و سنت حضرت پیغمبر (ص)
است. و از اینست که مسلمانان را است که در همه حال آرزوي ظهور حضرت ولی عصر (م ح م د) ابن الامام الحسن العسگري را
نموده و منتظر فرج آن وجود مبارك باشند. تا این که کلمه باطل را از جامعه برطرف نموده و بنور قرآن (عدل) عالم را منور فرماید
اي مدنی » . (اللهم ارنا الطلعۀ الرشیدة و الغرة الحمیدة). چه خوش سروده است شیخ نظامی گنجوي در مدح امام عصر عجل اللَّه فرجه
منتظران را به لب آمد نفس اي ز تو فریاد به فریاد رس ملک بر آراي جهان تازه کن « برقع و مکی نقاب سایه نشین چند بود آفتاب
هر دو جهان را پر از آوازه کن باز کش این مسند از آسودگان غسل کن این منبر از آلودگان سکه تو زن تا امرا کم زنند خطبه تو
خوان تا خطبا دم زنند ما همه جسمیم بیا جان تو باش ما همه موریم سلیمان تو باش شحنه توئی قافله تنها چراست قلب تو داري علم
آنجا چراست آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: